افرادی که دههی نخست انقلاب اسلامی و حرکتهای مردمی آن را به یاد دارند، با نویسنده این سطور همعقیدهاند که در آن برهه خاص تاریخی، «تعهد» بیش از «تخصص» مطرح بود؛ چرا که به دلیل نوپایی نظام و تحولات خاص سیاسی که به وقوع پیوسته بود، مدیریت کشور نیاز به یک پوستاندازی داشت و جامعه شاهد ورود نسل جدیدی از مدیران متعهد و انقلابی بود که بر مسندهای مختلف مدیریتی کشور تکیه زدند و بدینسان چرخ اداره کشور به دست مدیران جوان افتاد. اما امروز با استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی و استحکام بدنه نظام پس از چهار دهه، هسته مرکزی مدیریتی کشور نیز در سپردن صندلیهای مدیریتی نهادها و سازمانهای خاص، «تعهد» و «تخصص» را در کنار هم خواستار شده است. پیچوخمهای دوران گذر از روزهای سخت، درسهایی به همراه داشت که اهم آن این است که در کنار تعهد و پایبندی بهنظام، تخصص نیز حرفهایی دارد که نادیده انگاشتن آن مصایبی جبرانناپذیر برای کشور و جامعه به همراه خواهد داشت.
نگارنده بر این باور است که در بدنه مدیریتی نظام، افراد شایسته، متعهد به انقلاب و منافع ملی بسیارند اما قاعدهای را باید با استثنا خاص یعنی آمیختن تعهد و تخصص در شرکتهای فنی و تخصصی اعمال کرد و این به دلیل پیچیدگی خاص قوانین و مقررات بینالمللی اداره این ارگانها، مشکلات خاص خود را دارد که عدم اشراف به مسائل فنی میتواند کارآمدی را زیر سئوال ببرد.
برای درک بهتر این مهم، بهتر آن است تا گفتوگویی تاریخی بین دو تن از نیروهای مؤثر انقلاب در اواخر دهه 50 را یادآوری کنیم. در سال 1358 گفتوگویی بین مهندس بازرگان و شهید بهشتی تحت عنوان «تخصص بالاتر است یا تعهد و تقوا» در گرفت. شهید بهشتی معتقد بود، مسئولین باید متعهد باشند و بازرگان اعتقاد داشت تخصص مهمتر است. در لابهلای بحث، مرحوم بازرگان سوالی از شهید بهشتی پرسید: «آقای دکتر، فرض کنیم که قصد دارید با اتوبوس از شهری به تهران بیایید. رانندهای داریم که جاده را مثل کف دست میشناسد ولی اهل همهجور معصیتی است و راننده دیگری که تازهکار است ولی بسیار متقی و اهل تدین. شما خانواده خود را با کدام راننده راهی میکنید؟» در این هنگام شهید بهشتی مکثی طولانی کرده و سپس به علامت تاییدِ نظر مرحوم بازرگان، بزرگوارانه فرمودند: «آقا من دیگه صحبتی ندارم.» هر چند سخن مرحوم بازرگان با تکیه بر این مثال ساده، به تایید چهرهای مهم در تاریخ انقلاب اسلامی رسید اما به نظر میرسد این پارادوکس، همواره یکی از مهمترین بحثهای سازمانی در حوزه انتصابات و مسئولیتهای اداری و دولتی، بهخصوص در شرکتهای تخصصی مهم بوده است. آنچنان که سالها بعد از این گفتوگو، شهید چمران نیز در برابر این سوال قرار میگیرد که «تقوا بالاتر است یا تخصص؟» پاسخ هوشمندانه این رزمنده انقلاب، ما را با ابعاد تازهای از مسئله مواجه میکند. او پاسخ داده: «تقوا بالاتر است ولی اگر کسی تخصص کاری نداشته باشد و منصبی را قبول کند، قطعا انسان بیتقوایی است.»
این مقدمهی طولانی تلاشی است تا نگارنده بتواند موضوع تغییر و تحولات اخیر در حوزه حملونقل دریایی کشور را مورد بررسی و واکاوی قرار دهد.
هنوز جامعه ایرانی و افکار عمومی جهان دردهای ناشی از سانحه سانچی را بر سینه احساس میکند و در گوشه و کنار، این سؤال با بسیاری هست که به راستی چرا این سانحه به وقوع پیوست؟ هنوز چشمها در انتظار دادههای بیشتر به جعبه سیاه سانچی دوخته مانده و هنوز قلوب جریحهدار وابستگان و خانوادههای شهدای سانچی از آلام این سانحه دلخراش تسکین نیافته است. در چنین شرایطی و در روطهای پایانی سال گذشته یک خبر مهم اما کمی بی سر و صدا، به نوروز و سال 97 پیوند میخورد؛ تغییری در راس هرم مدیریتی شرکت ملی نفتکش اتفاق میافتد و مدیری جدید جایگزین میشود. مدیرعامل سابق شرکت ملی نفتکش ایران جای خود را به مدیری از بدنه کشتیرانی کشور میدهد.
واقعیت این است که بحث دریا و دریانوردی تخصصی فراتر از تعهدها و مدیریتهای معمول یک نهاد و یا یک سازمان است و اینگونه میطلبد تا از دریچه «تخصص» به آن نگریسته و ماموریتپذیری شود؛ به نظر میرسد پیام مهم و اصلی این تغییر همین است.
در این نوشتار بر آن نیستیم تا فرد یا افراد خاصی را هدف قرار دهیم و عملکرد و کارآمدی آنها را از دریچه نگاهی قضاوتگر بسنجیم، بلکه هدف یادآوری این واقعیت مهم و استراتژیک است که در بحث انتخاب مدیران ارشد شرکتهای فنی و تخصصی، باید به این واقعیت گردن نهیم که امروزه تخصص بهعنوان یک شاخصترین پارامتر مطرح است. در حوزه حملونقل کلان کشور، درسهایی که از سوانحی چون سانچی و یا هواپیمای مسافری یاسوج گرفتهایم، مُهر تاییدی بر این واقعیت است.
نگارنده باور دارد که بسیاری از وقایعی که در گوشه و کنار این سرزمین رخ میدهند، دلایلی دارند و باید آنها را همچون کلاسِ درسی برای یادگیری و اصلاح امور کشور ببینیم. سانحه سانچی اگرچه نهتنها قلوب میلیونها ایرانی بلکه قلوب بسیاری را در جهان جریحهدار ساخت و در تاریخ سوانح دریانوردی بهعنوان نقطهعطفی در ایمنی و نجات در دریا شناخته شد، اما درسهایی نیز برای دستاندرکاران امور کشور به ارمغان آورد.
امروزه نگاهی دقیق و کارشناسانه به بدنه مدیریتی شرکتهای فنی و زیرساختی بهعنوان پیشقراولان اقتصاد کشور، حکایت از آن دارد که سکان مدیریتی این نهادها باید به دست افرادی سپرده شود که شاکله تفکر و اعتقاد آنان بر مبنای دانش مدیریتی این مجموعهها بنا شده باشد. بنابراین شرکتهای تخصصی چون کشتیرانی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیستند. افزون بر این شرکتهای حملونقل در بخشهای مختلفِ ریلی، هوایی و دریایی باید در انتخاب مدیران ارشد خود از این قانون تبعیت کنند، چرا که این ارگانها بهعنوان نهادهایی بینالمللی با ماموریتهای برونمرزی و تبعیت اجباری آنان از قوانین بینالمللی (بهخصوص در بخش ایمنی) لازم است تخصص جایگاه خاص خود را در انتخاب مدیران بهعنوان پارامتر اصلی نشان دهند و به آن باور داشته باشند.
مدیر سابق شرکت ملی نفتکش ایران با هدف افزایش توان صادرات نفت خام بر مسند مدیریت این شرکت تکیه زد اما امروز شاهدیم انتخاب کاپیتان نصرالله سردشتی حکایت از این دارد که در این برهه زمانی خاص، علاوه بر ارتقاء توان صادراتی، نگاهی جامعنگرتر و مبتنی بر توسعه پایدار مطرح شده است. پر بیراه نیست اگر بگوییم، این انتخاب آغازگر تغییر رویکردهای مدیریت کلان کشور پس از اتفاقی چون حادثه سانچی است. سانحه سانچی اگرچه زخمهایی بر پیکر حملونقل دریایی کشور بهجا گذاشت، اما درسهایی نیز به همراه داشت که بر اساس آن اولویت تصمیمگیری در بحثهای مدیریتی باید به ایمنی و تاثیر کنوانسیونهای حملونقل در تردد دریایی گره بخورند.
سوانح چندسال اخیر، افکار عمومی را حساس ساخته و دانستن دلایل اصلی چنین سوانحی را حق قانونی خود میداند. واقعیت این است که همین حساسیتهای اجتماعی، عاملی مؤثر در سختگیری بیشتر و جلوگیری از تکرار دوباره حوادث اینچنین تلخ و جانکاه است. در چنین شرایطی انتخاب مدیرانی متخصص بهعنوان نیاز اساسی احساس میشود و به نظر میرسد این گام در شرکت ملی نفتکش، میتواند آغازی بر یک تحول مدیریتی در شرکتهای کلیدی و مؤثر افتصادی ایران نیز باشد.
به نظر میرسد، وقت آن رسیده که مدیریت کلان کشور و هسته تصمیمگیری برای جابهجایی مدیران انتصابی و انتخابی در صندلیهای مدیریتی خاص، کمی تامل و صبر پیشه کنند. هدف ما همانگونه که اشاره شد، زیر سوال بردن هیچکس نیست؛ چرا که همه مدیران این کشور به توسعه، کارآمدی و رشد همهجانبهی آن پایبند هستند و شکی در این واقعیت نیست. بلوغ انقلاب اسلامی نشان کاملی از این ادعاست که پایان آخرین سال دهه چهارم و ورود به دهه پنجم، از شکلگیری تفکرات مدیران کلان کشور بهسوی اهداف بلند و از پیش تعیین شده حکایت دارد و اجرای برنامههای پنجساله یکی بعد از دیگری، مهر تاییدی بر این مدعاست. مهم اما این است که مسیر چگونه و با چه میزان درس گرفتن از تلخیهای گذشته، طی میشود. یکی از مؤثرترین راهکارها بدون تردید همین است که سازمانهای تخصصی، به سمت مدیران تخصصیتر بروند و امور تخصصی کشور به دست مدیران مجرب و متعهد سپرده شود تا امور دیگر، یکبهیک به سمت تخصصیشدن حرکت کنند.
یکی دیگر از موارد مدیریتی که در موضوع سانچی قابل توجه است نقش مدیریت ارشد سازمان بنادر و دریانوردی در پیگیری این سانحه وحشتناک است. کسانی که از نزدیک چگونگی وقوع این سانحه دلخراش را دنبال میکردند، واقفاند که محمد راستاد، مدیرعامل سازمان بنادر و دریانوردی که خود از بدنه سازمان است و تجربهی سالها خدمت در امور دریایی و بندری دارد و با مشکلات و دردهای این صنعت به خوبی آشناست توانست با تلاشهای بیوقفه در آن روزهای سخت تلاشهای مؤثری برای مدیریت موضوع داشته باشد. به اختصار میتوان ادعا کرد شناخت کافی از کنوانسیونها، قوانین و مقررات ایمنی و نجات در دریا و دیگر پارامترهای دخیل در حملونقل دریایی، حضور پررنگ مدیریت هسته مرکزی دریایی کشور یعنی سازمان بنادر و دریانوردی را در آن روزهای سخت بیش از بیش نمایان ساخت. 